غم در دل تنگ من...
روزهايي که دلم پر از هياهو بود و امروز که دلم از هر هياهويی خالی است
روزهایی که با هر گشايشی پر می گشودم و امرز که هيچ آسماني براي پرواز نیست
روزهايی که پايی برای رفتن بود و امروز که راهی برای رفتن نيست
روزی درون خودم براي آرزهايم ابديتی قائل بودم و امروز که...
ولي با همه رفتن های رنگارنگ از دلم يک چيز بود که رفتنی نبود
نه ؛ او چيزی نبود ! تـمـام من بود !
" دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد... "
در دنيایی که آدمهایش به دنبال شادی اند و می خواهند با رنگ شاد ، آهنگ شاد یا محيط شاد ، غم ها را از خود دور کنند
منِ شادی آفرين ، تماما غم بودم ؛
مـحـمـد نام ديگر من بود...
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 19:39 توسط محمد
|