روزهايي که دلم پر از هياهو بود و امروز که دلم از هر هياهويی خالی است

روزهایی که با هر گشايشی پر می گشودم و امرز که هيچ آسماني براي پرواز نیست

روزهايی که پايی برای رفتن بود و امروز که راهی برای رفتن نيست

روزی درون خودم براي آرزهايم ابديتی قائل بودم و امروز که...

ولي با همه رفتن های رنگارنگ از دلم يک چيز بود که رفتنی نبود

نه ؛ او چيزی نبود ! تـمـام من بود !

" دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد... "

در دنيایی که آدمهایش به دنبال شادی اند و می خواهند با رنگ شاد ، آهنگ شاد یا محيط شاد ، غم ها را از خود دور کنند

منِ شادی آفرين ، تماما غم بودم ؛

مـحـمـد نام ديگر من بود...