چندوقته پيش به اصرار يکي از دوستان وارد فيس بوک شدم
و امروز بعد از گذشت يک ماه از حذف عضويتم در فيس بوک
ميخوام نظر خودم رو راجب مکاني که توش بودم رو بگم
نميدونم پوچي رو چطور بايد عنوان کرد
نميدونم محيطي رو که مثه قرص جوشان فقط سروصدا داره رو چطور تفسير کنم
نميدونم اين فيس بوک مثه هزاران چيز دگه که همه جور استفاده اي ازش ميشه
الا اون چيزي که سازندش منظورش بوده
يا نه ما اينقدر احمقيم که خودمون به موجي سپرديم که از ساحلش خبر نداريم
بهرحال واقعيت اينه که هرکسي نسبت به درک خودش از زندگي تو اين محيط وجود داره
براي بعضي دوستان بيشتر حالت يه تبليغ از خودشون بود
 در صورتي که مي تونستن اين کار رو با اجاره يه بيلبورد تبليغاتي تو سطح گسترده تر انجام بدن.
هر کس براي ارضاي روح خودش مقداري رو لازم داره
دقيقا مثه معتاد که بستگي به ميزان اعتيادش از مواد استفادده ميکنه و نئشه ميشه
اقيانوسي بود که فقط گستردگي داشت محتوا نداشت
از کلمات و عبارات معمول و رايج دوستانه در فيس بوک
"قربونت برم"
"چشمات قشنگ ميبينه"
"فداي تو بشم"
"نايس"
بيشتر جايي بود که با ظاهر هم آشنا مي شديم
جايي بود که نمک زندگي عشق و احساسات از بين رفته بود
خلاصه به لفظ معروف خیلی محیط بی نمکی بود.

این مشغولیت هاست که باعث میشه فکر و هیجان جوون در سطح بسته و پایینی بمونه