آیا ما روشنفکریم ؟
پاسخ دادن به این سوال کمی سخت و در عین حال ساده هم می باشد ، سخت از این جهت که هر انسانی در هرجای این کره ی خاکی حق تفکر دارد حال یا همفکرانش کم یا زیاد باشند ، و ساده از این جهت که در صورت تکرار موضوع باید پذیرفت که منشا جای دیگری می باشد و ما فقط کورکورانه راه می رویم
به طور قطع باور کردنی نیست که موضوعی که طور واحد از همه ی روشنفکران یکجا صادر شود محصول وحی یا تفکرات فردی یک یک عزیزیان نیست، یقینا از جایی آغاز و در مسیر خود توسط عده ای پیرایه بند و توسط عده ای فقط اعلام می شود
با نگاهی به سطح کلی جامعه خود حداقل در این چند دهه گذشته به این نتیجه رسید که روشنفکری در ایران مسئله ایست که متاسفانه درگیر عوام زدگی شده ، باور موضوع جهان سومی بودن در ناخودآگاه افراد دلیل پذیرش بی چون و چرای بسیاری از مسائلی هست که برای جامعه مطرح می شود.
واقعیتی دردناک که باعث شده روز به روز به تعداد شبه روشنفکران ما اضافه شود ، جریانی که بر خلاف همه جای دنیا با بهره مند بودن از امتیاز همراهی اکثریت مردم و با تکیه به قاطبه بی سوادان و نهایتا سود جستن از احساسات قوی به راه اندازی جریاناتی بیانجامد که بلاشک منشا صادرکننده نه تنها سود می برد بلکه میل به تحمیق را در خود گسترش داده و بر این سیاهی لشکر غافل بخندند
با حضور رسانه های جمعی ناخودآگاه مسائلی در این بین مطرح شد که قطع یقین قبل از آن کسی چیزی راجب آن نمس دانست ، مسائلی ازاین قبیل
1- تفکرات ملی گرایانه ، نژادپرستانه ، دین ستیزانه یا ضد حکومتی
2-به همه چيز طوري نگاه شود که انگار دوره اش سر آمده است(عزاداری،مناسک،غیرت،احترامات)
3-مسائلي چون آزادي،گشت ارشاد،درک نشدن هنرمندان جديد و غيره
4-قياس ذهن فاحشه و قلب فاحشه
5-قياس فرهنگ سنتي با ساير فرهنگ ها "همراه احساس سوختن و درد کشیدن" (خاطره گویی عزیزان روشنفکر از تماسشان با کسانی که با غرب در تماس بوده اند)
6-نفي مذهب يا دست کم مقيد نبودن به آن
7-پوشاندن لباس زیبا به تفکراتی که وجودشان در تضاد با داشته های ما بوده
8-و به طور کل ساز مخالف زدن در مقابل هر آنچه بوده و معتقد بودیم
تا حدود ده سال قبل شاید یک درصد مردم ایران اطلاعات که هیچ حتی نامی از پادشاهان باستان و امپراطوری قدیم ایران نداشتند ولی امروزه به لطف شبکه های اجتماعی جماعتی تشکیل شده که درصد اطلاعاتش نسبت به احساسش شاید پنج به صد می باشد ، هیچ مخالفتی با اصل موضوع نیست فقط فرهنگ جهان سومی و غافل ما باعث شده ما بجای مطالعه آثار مختلف و تفکر در آن با تمسک به جملات و پاراگراف هایی که تقریبا هیچ منبعی ندارند بوق ملی گرایی بزنیم،تک بعدی ساختن ما و پذیرش ایرانی بودن یا اسلامی بودن درد کوچکی است که در دریای طوفان زده فرهنگ غوطه ور است
جامعه ای که حریص بودن ، مصرف گرایی ، تجمل گرایی، طمع ، خودخواهی ، شهوت رانی ، مردم آزاری ، زرنگی های احمقانه و هزاران معظل اجتماعی در آن موج می زند نمی تواند به توسعه فرهنگی برسد
متاسفانه ما صرفا با ادعای فرهنگ ایرانی یا مذهب اسلامی خود چنان سرشار هستیم که همه آموزه ها را فراموش کردیم و فقط عاشق نام ها شده ایم نه رفتارها
کشورهای غربی که نه تاریخ برجسته ای دارند و نه مذهب خاصی برای حیات به دنبال راهی گشتند و آن نهادینه کردن اخلاقیات بود ، چیزی که ما فقط در کتاب های خود داریم آن ها در بطن زندگی خود پیاده کردند و به همین دلیل ما با دیدن وضعیت رانندگی ، در صف ایستادن ها ، کیفیت محصولات غبطه میخوریم که چرا ما اینگونه نیستیم
دریغ از عمل مثبتی چرا که ما با داشتن فرهنگ هفت هزارساله و یا بهترین مذهب دنیا به قدری در این عناوین و نام ها غرق شدیم که کارمان هو کردن همدیگر و مثال زدن غرب و در نهایت درجا زدن و پسرفت شده است
ما نه به دین خود معتقدیم نه به فرهنگ خود پایبندیم ولی یک اروپایی به قانون خود که موجب پیشرفتش می شود اعتقاد دارد
چه مساله ای از این دردناک تر که عده ای از عقده های ما استفاده کنند و با طرح مسائل پیش پا افتاده مارا به خود مشغول کنند و از همه بدتر اینکه لذت می بریم که مثلا چشممان باز شده و فهمیدیم که جکومت رضاشاه چقدر خدمات داشته، آخوند و روحانی مفت خور است ، کوروش کبیر چه جملاتی داشته ، آزادی در ایران نام یک خیابان است ،کیف میکنیم از اینکه حکومت را از بالا تا پایین به باد فحش میگیریم ، مظلوم نمایی می کنیم که در حق ما ظلم شده ، کیف می کنیم از این که همیشه با همه چیز مخالف باشیم
همه ی اینها در صورتی است که این شبه روشنفکران نود درصدشان هیچ اطلاعی راجب هیچ مسئله ای ندارند و فقط مطالب را از گروههای مختلف کپی کرده و سوار بر این موج می شوند و عده ای قلیل که دستشان به کتابی رسیده یک طرف به قاضی رفته اند و مطالعات جامع نداشته اند
حقیقت مساله شاید این باشد که القای حس عقب ماندگی موجب ایجاد عقده های مثلا پیشرفت شده و چون ناگهان روشنفکر شدیم برای بقا حرکت رو به جلو نیاز به یک سری تفکرات داریم و چه منبعی بهتر از اینکه از جایی که مسخره مان کردند مطلب بگیریم تا با تکرار آنچه که می گویند از مسخره شدن آشکارا نجات پیدا کنیم ولی در واقع این بار در خفا و با شدت بیشتری مسخره می شویم
جامعه ی ما نیازمند یک تحول است . باید از نسلی که تازه متولد شده شروع کرد و با آموزش در ادوار حساس زندگی فرهنگ را به جایی برسانیم که دیگر برای روشن شدن مغزمان دست از کپی کردن و ماستمال کردن عقده های عقب ماندگی بکشیم
باید به این شبه روشنفکران فهماند که مهم نیست ملی هستی یا مذهبی یا ضد دولت یا همراه دولت ، فقط خودت را آگاه کن و برای یک هدف تلاش کن ، هدف جذب بهترین هاست ، باید فهماند که ما در مقابل جامعه مسئولیم و با اصلاح رفتار خود موجبات اصلاح جامعه را فراهم کنیم نه این که در عمل به حماقت ها گوی سبقت را از هم بدزدیم و فقط شعار دهیم که وضع خراب است
ما الان نیاز به جمله های صادق هدایت نداریم ، نیاز نداریم که بفهمیم پهلوی ها چگونه بودند ،نیاز به تربیت نسلی داریم که از این وابستگی فرهنگی رها شوند و خودشان باشند برای پیشرفت این مرز و بوم که عاشقش هستیم
بیایید خودمان را نجات دهیم . . .