عقاب پیرچشم
: عقاب پیرچشم :
شاید بهترین تعبیری که راجب خودم می تونستم به کار بگیرم همین بود،عقاب بخاطر جایگاه رفیع در آسمان و پیرچشم بخاطر ناکار آمدی . . .
چگونه شرح ماجرا کنم در جایی که تمایز علم و آگاهی مشخص نیست ، جایی که علم از آگاهی جلوتر زده و مقبول تر افتاده.به مدد وسعت واژگان علمی و عامه شدن آن برچسب های زیادی روی بال خود حس می کنم که محل بازنشر قضاوت مردم شده ، مردمی که از علم چیزی شنیده اند و آگاهی به آن ندارند،مردمی که تمام زندگیشان تقلید شدهو حتی کیفیتشان تقلیدی .کسانی که در جاده زندگی قدم بر می دارند ولی به جای پرداختن به اصل جاده و مسائلی نظیر جمع کردن موانع ، مسطح کردن و روشنایی دادن به آن به رنگ آمیزی و گل کاری حاشیه جاده پرداخته اند و مدام از خود تشکر می کنند و سرمایه خود را در حساب های فرضی و ذهنی افزایش می دهند و دیگران را نسبت به خود مقروض. . .
وای که چقدر انتخاب واژه برای نوشتن از این مردم سخت شده است . مردمی که ناآگاهانه در این مسیر اقتاده اند و آگاهانه وحتی مصرانه پیش می روند . الله اکبر از این طرز فکر
به قول دوستی : امان از دست نادان در توهم دانایی
زندگی من همیشه درگیر بوده است : بقول شاعر :
دو دشمن در کمین ماست دائم /دو دشمن می دهد مارا شکنجه
برون سما درون این آتش جوع / که بر ارکان ما افکنده پنجه
اینقدر در کنایه ها و استعاره ها آشیانه مکن . ..
میدونم نوشته هام شاید برای کسی مفهومی نداشته باشه ، چون انقدر مبسوط هست که هر خطش یک دنیا جای حرف داره و من هرچه فکر می کنم میبینم قلمم مثل چشم عقاب پیر ناکارآمد شده،علیرغم وجود سرشارم . . .